سال جدید
خوب به سلامتی سال 1395 هم شروع شد رو غلتک افتاد و همینطور داره میگذره پرستار پرنیا دیگه بعد عید نیومده و گمونم که مجبور بشم ببرمش مهد و دلهره و استرسی که همیشه با مهد بردن بچه اونم شیر خواره همراهه.... و منی که همیشه مثل یه مرد قوی بودم..... و درعین حال خیلی ضعیف:( کلمه های زیادی یاد میگیره دخترم و با وضوح میگه و الان در سن 1 سال و 5 ماهگی دوکلمه رو میچسبونه به هم نکن بابا دتی داداش ایناش ماما پسرم داره کلاس اول رو تموم میکنه و هر روز باسوادتر میشه.... دفتر مشق اول اول رو نیگهش داشتم گاهی نیگاش میکنه و میگه وای من چقد بی سواد بودم.... چقد اینا برام سخت بود.... الان فوت آبم اینا رو!!!! ...
نویسنده :
مامانی
9:25